stp شرکت ای بی

در دنیای کسبوکار هم این قضیه صدق میکند، یعنی ما نمیتوانیم روی تمام بخشهای بازار به یک اندازه تمرکز کنیم، چون به اندازۀ کافی پول، وقت و نیروی انسانی در اختیار نداریم. به علاوه نمیتوانیم انتظار داشته باشیم مشتریها تمام ویژگیهای مثبت دنیا را به ما نسبت بدهند!
اینجاست که استراتژی بازاریابی STP مطرح میشود! یک مدل عالی بازاریابی که به کمک آن میتوانید یک استراتژی عالی برای کسب و کار خود داشته باشید. یک استراتژی که رسیدن به بهترین نتایج را، با متمرکز کردن منابع سازمانی شما ممکن میکند.
بگذارید راحت بگوییم: استراتژی بازاریابی STP مهمترین مدلی است که تمام مدیران و بازاریابها باید بدانند!!! این مدل میتواند تحولی در نگاه و رویکرد شما ایجاد کند و شانس موفقیت کسب و کارتان را به طرز قابل توجهی افزایش دهد.قدرت تمرکز
در این مقاله قرار است یاد بگیریم STP دقیقاً چیست و چطور میتوانیم به کمک این استراتژی بازاریابی نسبت به رقبا متمایز بشویم. ولی قبل از آن اجازه دهید به شما بگوییم که ماجرای پشت این استراتژی چیست.
داستان STP از کجا شروع شد؟
تا دهۀ 70 میلادی، اصلیترین استراتژی بازاریابی «ساخت یک محصول با کیفیت بیشتر» بود؛ در واقع اکثر مدیران، متخصصان و ... خیال میکردند که محصولی پیروز است که باکیفیتتر باشد.
اما ناگهان 2 نفر به نامهای اَل ریس و جک تراوت وارد صحنه شدند و کتابی به نام «جایگاهیابی» (Positioning) را منتشر کردند. کتابی که تمام تصورات رایج دربارۀ استراتژی بازاریابی را به هم میریخت و نگاهی کاملاً جدید را مطرح میکرد. دیگر کیفیت مساله نبود! مساله این بود که چه جایگاهی در ذهن مشتری خود دارید (در ادامه بیشتر در این زمینه توضیح میدهیم).
در آن زمان ایده جایگاهیابی مخالفان بسیاری داشت. هیچکس دوست نداشت این واقعیت (به ظاهر تلخ) را قبول کند که کیفیت محصول اهمیّت ندارد. اما کمکم، ایده جایگاهیابی به عنوان یک استاندارد بازارایابی (و حتی مهمترین بخش آن) قبول شد.
بعد از آن، فیلیپ کاتلر (پدر بازاریابی مدرن) وارد صحنه شد و این ایده را با ذهن خلاق و نکتهسنج خود، به زیبایی هر چه تمامتر توسعه داد. نتیجه زحمات او STP بود، یک مدل بینظیر برای طراحی استراتژی بازاریابی یک کسب و کار.
حالا بیایید بفهمیم که این اصطلاح به چه معنی است. STP مخفف سه کلمۀ زیر است:
Segmentation - بخشبندی
Targeting - هدفگیری
Positioning - جایگاهیابی
خیلی هم عالی. این شد یک بررسی کلی. اما هر کدام از اینها به چه معنی است؟ دیگر وقت آن است که وارد اعماق آب بشویم.
بخشبندی بازار (Segmentation)
بخش بندی«بخشبندی بازار» به زبان ساده یعنی: مشتریها را بر اساس ویژگیهای آنها گروهبندی کنیم.
شاید اکنون بپرسید که اینکار چه فایدهای دارد؟ برای فهمیدن این موضوع، باید کمی صبر داشته باشید. اما همینقدر به شما بگوییم که با بخشبندی درست میتوانیم یک دید خوب نسبت به بازار خودمان پیدا کنیم و فرصتهای آن را شناسایی کنیم. با این بخشبندی، تازه شانس این را داریم که تصمیمهای درستی درباره استراتژی بازاریابی کسب و کارمان بگیریم.
چگونه باید بازار خود را بخشبندی کنیم؟
حالا که توضیحات کلی را دادیم، بیایید به سراغ روش بخشبندی برویم. در مجموع میتوان یک بازار را بر اساس 4 معیار کلی دستهبندی کرد:
دستهبندی جمعیتشناختی (Demographic): یعنی بازار هدف را بر اساس شاخصههایی جمعیتی مثل سن، جنسیت، میزان تحصیلات، شغل، سطح درآمد و ... دستهبندی کنیم.
دستهبندی جغرافیایی (Geographic): یعنی بازار هدف را طبق مکانی که مشتریان در آن حضور دارند (کشور، شهر یا منطقه) دستهبندی کنیم.
دستهبندی روانشناختی (Psychological): یعنی مشتریان را بر اساس فاکتورهای روانی مثل تیپهای شخصیتی، ارزشها، اعتقادات و سبک زندگی دستهبندی کنیم.
دستهبندی رفتاری (Behavioural): یعنی مشتریان را بر اساس عادات و انگیزههایی که در خرید دارند، دستهبندی کنیم. در این نوع دستهبندی بیشتر به دنبال «رفتار خرید» مشتریان هستیم و کاری به ویژگیهای شخصیتی یا اعتقادی نداریم.
اینها دستهبندیهای استانداردی هستند که برای این موضوع وجود دارند. اما قطعاً میشود از این دقیقتر شد. حتی در مورد کسبوکارهای B2B معیارها میتوانند به کل متفاوت باشند.
در هر صورت، بعد از اینکه یک دستهبندی معقول از بازار خود ایجاد کردید، وقت هدفگیری میرسد.
هدفگیری (Targeting)
هدف گیریحالا که بازار خود را تحلیل و بخشبندی کردید، باید مشخص کنید که میخواهید کدام بخش از بازار خود را هدف بگیرید.
اینجاست که احتمالاً دادتان خیلیها بلند میشود که «اصلاً چرا من باید یک بخش از بازار را هدف بگیرم؟ من میخواهم تمام بازار را داشته باشم!» این فقط آرزوی شما نیست. آرزوی تمام کسب و کارهایی است که در بازار شما فعال هستند. اما اینکار (حداقل به این آسانیها) شدنی نیست! اما چرا؟
برای فهمیدن موضوع بهتر است یک مثال بزنیم:
لوگوی برند آقای طبیعی
یکی از دوستان ما در نوین، برند آقای طبیعی است. یک مجموعه که در زمینه تولید لبنیات (و سایر محصولات) ارگانیک فعالیت دارد. در حال حاضر، این کسب و کار فقط محصولات خود را در تهران عرضه میکند. بودجه بازاریابی این کسب و کار هم (درست مثل تمام کسب و کارهای دیگر دنیا) محدود است. با توجه به این شرایط، سوال اینجاست که کدام یک از این 3 مسیر بیشتر به نفع این کسب و کار است:
تبلیغات گسترده برای تمام مردم ساکن تهران
تبلیغات گسترده در مناطق بالای شهر تهران
تبلیغات هدفمند برای عشاق (😃) محصولات طبیعی
واقعاً جواب دادن به این سوال، نیاز به فکر کردن زیادی ندارد. برای همه ما واضح است که وقتی دایره مخاطبان ما هدفمندتر شوند، تاثیر بازاریابی ما چندین و چند برابر بیشتر خواهد شد.
بودجه بازاریابی شما نامحدود نیست، پس مخاطبان شما باید محدود باشند.
حالا شاید بپرسید که فرض بر اینکه ما مخاطبان هدف خود را مشخص کردیم. آیا واقعاً میتوان این مخاطبان را با دقت بالا هدف قرار داد؟ بله! قطعاً میشود. به عنوان یک مثال (که حجت را تمام میکند) تبلیغات گوگل را در نظر بگیرید. تبلیغات گوگل به شما اجازه میدهد بر اساس مکان، سن، جنسیت، علاقهمندیها و ... مخاطب خود را هدف بگیرید. (اگر دوست دارید در این مورد بیشتر بدانید، به مقالۀ «چرا گوگل ادز بهترین روش تبلیغاتی دنیاست؟» مراجعه کنید.)
هدفگیری بازار
چگونه باید بخشهای مورد هدف خود را مشخص کنیم؟
اکنون که اهمیّت هدفگیری را درک کردیم، زمان انجام آن رسیده است. یعنی میخواهیم مشخص کنیم که کدام بخش یا بخشهای بازار مورد هدف ماست. توجه داشته باشید که ما حتی میتوانیم چند بخش بازار را با برنامههای مختلف بازاریابی هدف بگیریم.
حالا چطور باید هدف خود را مشخص کنیم؟ در مجموع 3 معیار کلی برای اینکار وجود دارد:
1. اندازه و پتاسیل رشد
همۀ بخشهای بازار، اندازه یکسانی ندارند و به یک اندازه هم رشد نمیکنند. و هدف شما انتخاب بازاری است که بیشترین پتانسیل سود را برای شما خواهد داشت.
اگر حرف ما را با دقت میخوانید، پس حتماً متوجه یک نکته ظریف شدهاید. فقط اندازه یک بازار مساله نیست. رشد آن هم مهم است. این پتانسیل رشد است که مشخص میکند یک بازار در آینده چقدر جذاب خواهد بود. (و ما انسانهای آیندهبینی هستیم.)
تحلیلگران اقتصادی پیشبینی کردهاند که تا سال 2023، بازار گوشیهای هوشمند اندرویدی، هر سال 2.1% رشد خواهد کرد. در حالی که همین بازار در بخش گوشیهای آیفون، هر سال %1.3 کوچک خواهد شد. پس هر روز بازار گوشیهای اَپل کوچکتر از قبل میشود و جذابیت خودش را بیشتر از دست میدهد. (متاسفیم استیو جابز!) به نظرتان تحلیلی این اطلاعات مهم نیست؟
2. میزان دسترسی به مشتریان
انتخاب یک بازار بزرگ به معنی موفقیت نیست. شما باید به جیب خودتان (یعنی منابع سازمان) نگاه کنید. آیا شما منابع لازم برای هدفگیری موثر این بخش از بازار را دارید؟ اصلاً آیا هدفگیری این بخش از بازار به صورت متمرکز شدنی است؟
گاهی حتی ممکن است محدودیتهای قانونی دست و پای شما را بسته باشند. مثلاً دولت چین به سرویسهای جستجوی خارجی مثل گوگل اجازه فعالیت نمیدهد، پس هر چند بازار یک میلیارد نفری چینیها برای گوگل بسیار جذاب است، اما همین ممنوعیت باعث میشود تا گوگل دستش از این بازار کوتاه بماند.
3. میزان رقابت
هر چقدر رقابت (و شانس ورود رقیبهای جدید) در یک بخش از بازار کمتر باشد، این بخش جذابتر است.
البته مساله فقط میزان رقابت نیست. شانس شما در موفق شدن هم مساله است. شما باید از خود بپرسید که آیا منابع لازم برای پیروزی در یک رقابت را در اختیار دارید، یا نه.
به همین ترتیب، گاهی یک کسب و کار ممکن است (به درستی) تصمیم بگیرد به سراغ یک بخش کوچک بازار برود که از نظر بقیه جذاب نیست. چرا که منابع لازم برای رقابت را ندارد و ترجیح میدهد بر یک بخش کوچک حکمرانی کند تا آنکه یک کسب و کار خرد در یک بازار بزرگ باشد.
منبع
https://www.novin.com/
ایجاد صفحه برنامه نویسان طراحی سایت مدیریت کاربران دانش برتر درباره ما مدیریت محتوا گسترش پذیری وب سرویس طراحی وب سایت